اصطلاحی در زبان انگلیسی وجود دارد به نام « هایپرسین – hypersane که یک قدمت تاریخی در فرهنگ بشر دارد. شروعش با فیلسوف یونانی دیوژن بود که عملا مثل یک دیوانه، پریشان و ولگرد می زیست. وقتی از دیوژن پرسیدند زیباترین چیزی که می تواند وجود داشته باشد چیست؟ او گفت parrhesia که معنای تحت الفضیاش می شود آزادی مطلق و کامل از هر قید و بند … از دید روانشناسی، انسانها برای در جمع زندگی کردن، هم باید مدام نیتها و امیال خود را کنترل کنند و هم باید مدام در مسیر تربیت و سنت عمومی هر جامعه، تلاش کنند نرمال باشند. این نرمال بودن مصادف است با انواع خودفریبی و دیگران فریبی… برای اینکه نرمال بودن یعنی داشتن موقعیت و هویتی دیگران پسند …
برای خیلی ها، ایجاد یک موقعیت نرمال در این دنیای نابرابر، باعث تشوشی و نگرانی و سرخوردگی و ریسک های توام با شکست می شود. اگر هم خوش شانس باشیم باید با سرسختی و از خودگذشتگی تمام موفقیت انسانی مان را حفظ کنیم. این تقلا برای همرنگ و همراه بودن، اذیت کننده و افسرده ساز هم می تواند بشود. درصد خودکشی ها، تنهاییها و مصرف زدگی مدام بیشتر می شود چون اکثریت بشر همه عمر می دود که نرمال شود. همه می گویند نرمال بودن یک اتفاق انسانی است و برای همین از تفکر و دقت در چرایی جهان پیرامون می ترسند. اذیت شان می کند. نگران هستند مبادا دیوانه شوند. از دیوژن که به عمد ادای دیوانه ها را در می آورد پرسیدند دنبال چه می گردی به آرامی گفت دنبال انسان می گردم. این همان جستجویی است که مولوی نیز بیان کرده است. منظور کلی این دو انسان فراخردمند و سقراط و کنفسیوس و افرادی مثل جین گودل تا نلسون ماندلا، این است که یک بار به دنیا آمده اید و ذهن و وجود شگرفی دارید. انسانیت را محدود به نرمال هایی که جامعه توقع دارد نسازید. انسان باشید به جای اینکه فقط نرمال باشید. افراد فرادیوانه، می توانند از حالت نرمال خارج شوند بدون اینکه دیوانه شوند. این نوع افراد از احساسات و خواسته های لحظه ایی و دوره ایی فاصله می گیرند. از چشم و همچشمی و مسابقه کدام مان بیشتر داریم پرهیز می کنند..
آدم های فرادیوانه، معمولا دیده نمی شوند و حتی کشف هم نمی شوند و ترجیح می دهند خود را وفق یک کار مثبت کنند. صبور و آرام و بدون هیچ درخواست و توقعی، کارشان را می کنند و از اینکه مورد توجه قرار نگرفتند ناراحت نیستند. انسانهای زیادی بر اثر استرس های رواج یافته برای دستیابی به توقعات زندگی، روح و روان شان خرد می شود ولی دست از تلاش برای نرمال شدن نمی کشند. آنها اگر می توانستند به تمناهای معمول در هر جامعه، دست رد بزنند دیوانه و عصبی و پریشان و مملو از استرس نمی شدند. آنها می توانستند به معنای واقعی کلمه اتنخاب کنند که آزاد و رها زندگی کنند حتی اگر جامعه آنها را غیرعادی و دیوانه ببیند.
ترجمه شده از: The hypersane are among us, if only we are prepared to look